زیبایی عشق

دوست داشته باش و دوستت بدارند

زیبایی عشق

دوست داشته باش و دوستت بدارند

گفتگوی لیلی با خدا

خدا گفت:لیلی یک ماجراست ماجرایی اکنده از من

ماجرایی که باید بسازیش

شیطان گفت:تنها یک اتفاق است بنشین تا بیفتد

انان که حرف شیطان را باور کردند نشستند

و لیلی هیچ گاه اتفاق نیافتاد

مجنون اما بلند شد رفت تا لیلی را بسازد

خدا گفت:لیلی درد است،درد زادنی نو،تولدی به دست خویشتن

شیطان:گفت اسودگی است،خیالی است خوش

خدا گفت:لیلی رفتن است عبور است و رد شدن

شیطان گفت:ماندن است و فرو ریختن در خود

خدا گفت:لیلی جستجو است،لیلی نرسیدن است و بخشیدن

شیطان گفت:خواستن است،گرفتن و تملک

خدا گفت لیلی سخت است ، دیر است و دور از دست

شیطان گفت:ساده است ، همین جاست و دم است

و دنیا پر شد از لیلی های زود،لیلی های ساده اینجایی،لیلی های نزدیک لحظه ای

خدا گفت:لیلی زندگی است، زیستنی از نوع دیگر

لیلی جاودانه شد و شیطان دیگر نبود

مجنون زیستنی از نوع دیگر را برگزید و میدانست که لیلی تا ابد طول می کشد

لیلی گریه کرد

لیلی گفت:امانتی ات زیادی داغ است,زیاد تند است

خاکستر لیلی هم دارد میسوزد.امانتی ات را پس میگیری؟

خاکسترت را دوست دارم .خاکسترت را پس بگیرم؟

لیلی گفت:کاش مادرمیشدم مجنون بچه اش را بغل می کرد

خدا گفت: مادری بهانه عشق است,بهانه سوختن

تو بی بهانه عاشقی,تو بی بهانه میسوزی

لیلی گفت:دلم میخواهد ساده,بی تاب بی تب

خدا گفت: من تب و تابم بی من میمیری

لیلی گفت: پایان قصه ام زیادی غم انگیز است مرگ من مرگ مجنون

پایان قصه ام را عوض میکنی؟

خدا گفت:پایان قصه ات اشک است,اشک دریاست

دریا تشنگی است و من تشنگی ام تشنگی و اب,پایانی از این قشنگتر بلدی؟

لیلی گریه کرد ,لیلی تشنه تر شد

خدا خندید .

خدا گفت :زمین سردش است چه کسی می تواند زمین را گرم کند؟

لیلی گفت: من

خدا شعله ای به او داد لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت سینه اش اتش گرفت خدا لبخند زد لیلی هم

خدا گفت: شعله را خرج کن و زمینم را به اتش بکش

لیلی خودش را به اتش کشید و خدا سوختنش را تماشا کرد

لیلی گر میگرفت و خداحافظی می کرد

لیلی میترسید که اتشش تمام شود لیلی چیزی از خدا خواست

خواست خدا اجابت کند

مجنون سر رسید . مجنون هیزم اتش لیلی شد . اتش زبانه کشید

اتش ماند زمین خدا گرم شد.

خدا گفت: اگر لیلی نبود زمین من همیشه سردش بود 




نظرات 5 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:02 ق.ظ http://voodoo.blogsky


مرسی که اومدی به من سر زدی نوشته ات هم جالب بود بازم میام می خوام لینک بشیم

تشکر خواستم بیام به وبت ولی ادرستو کامل نذاشته بودی .

پسر نایغه یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:01 ب.ظ http://pesarenabeghe.javanblog.com

سلام آبجی ماندانا کارت تو این وب عالیه حیف شد از جوانبلاگ رفتین داداش ایرج منم تو بلاگ اسکای مینویسه آسمانی باشی آبجی
راستی من لینکت کردم اگه دوست داشتی لینکم کن

متین دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:42 ب.ظ http://matingp.jbg.ir

سلام ماندانا خانم..... این وبتونم قشنگه... موفق باشی
خدافظ

بهنام دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:57 ب.ظ http://www.akbar-4858.javanblog.ir

اپممممممممممم

پسر نابغه شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:25 ب.ظ http://pesarenabeghe.javanblog.com

سلام دوستم
من آپم بدو!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد